سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*آوای دوستی.....*
قالب وبلاگ
یا صاحب الزمان
این جمعه هم غروب شد ....اما...... نیامدی .....مهدی جان ...
 
  
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح ظهر نه غروب شد نیامدی
 http://8pic.ir/images/69899084155346740476.jpg

 


[ جمعه 92/11/11 ] [ 9:45 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]

 

چه دیده ها که دوخته به در شده و نیامدی
چه عمرها ز دوری تو سر شده و نیامدی
چه روزها که تا به شب نام توبرده شد به لب
چه چشمها که از غم تو تر شده و نیامدی
شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی 
ببین که از بهار هم خبر شد و نیامدی
بیا ببین در این جهان امام خوب و مهربان
اسیر فتنه ی زمان بشر شد و نیامدی
تمام غصه ام همین شده که گویم این چنین
و امشبم بدون تو سحر شد و نیامدی
صبا به یار آشنا بگو که شاعر شما 
ز دوری رخ تو خونجگر شد و نیامدی
از این زمانه خسته ام بیا که دلشکسته ام 
به حق مادری که منتظر شد و نیامدی

 

 

 

انتظار


[ جمعه 92/11/4 ] [ 12:35 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]

غروب آخرین جمعه شد،بازم نیومد...

چه جمعه ابرییه،آسمونم گریش گرفته...مثه دلای خیلیا که جمعه ها ابریه...خیلیا که نه،ولی یه تعدادی هستن که خوش به حالشون...
خوش به حالشون که هستن و به خاطر عشقشون مستن... 

 

آخی چقدر نوشتم و همش پاک شد .قرار شد یه قاصدک بفرستم واسه باغبون باغ مهربونیام و بهش بگم که جهان چقد منتظرشه،

بگم چقد کویر تشنه قلبم منتظر بارش مهربونیاشه،بگم این کویر اینقد ترک برداشته که امروز فرداس با یه تلنگر بشکنه و فرو بریزه...

قاصدک اما انگار نرسید....آخه به قاصدک گفته بودم که به باغبون بگه،من این جمعه یادم رفته بود

دعا کنم که بیاد و جمعه پیش و جمعه قبل اون و خیلی جمعه های دیگه...می دونم حتما قاصدکم روش نشده بره و به باغبون بگه!چی بره بگه؟

بره بگه اینم از منتظرات...قاصدک که دلش نمیاد بره دل باغبونو بشکنه!مگه اونم مثه ما آدماس؟؟؟

شنیدم منتظرای واقعی،هر روز و هر دقیقه و هر ثانیه دعا میکنن که بیاد...این جمعه


فقط قاصدک اگه رسیدی پیشش بگو یکی گفت:به حرمت منتظرای واقعیت ،بیا!بیا  و دل من نه!دل همه دنیا رو شاد کن،حتی اونایی که قبولت ندارن...

شماییم که این وبو میخونین،تو رو خدا دعا کنید اون باغبون بیاد،حتی اگه قبولش ندارید!اصلا یه قول میدیم به هم،

اگه به دعا اعتقاد دارین شما دعا کنید امام زمان بیاد،منم دعا میکنم آرزوهای شما برآورده بشه...آمین واسه هردوش

اگرم به دعا هم  اعتقاد ندارین واسه شادی یه چند تا آدم که میتونین 1بار تو عمرتون دعا کنید!به شاد کردن،اونم نزدیک سال نو که اعتقاد دارین دیگه...


[ جمعه 92/10/6 ] [ 12:50 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]

چقدر ساده میشه فراموش شد................................

وقعا" چرا..................گناه من چیه..........................

تا کی بیام و ببینم نیومدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/وداع تلخ


[ سه شنبه 92/9/12 ] [ 9:34 صبح ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]

فراموشم کردی

این پست به نام توست......

این پست برای توست.........


تویی که روزی تمام هستیم متعلق به تو بود........جانم فدای تو بود......خونم حلال بود برای قربانی قدمهای تو........

تو عاشقم کردی.......ذره ذره سلولهام رو از عشقت پر کردی........تویی که ......

تویی که این اشکهای لعنتی با شنیدن اسم تو چشمام رو پر می کنن.........تو یه روزه تو قلبم نیومدی....یه روزه زندگیم نشدی که با تمام بدیهات یه روزه فراموشت کنم........

می دونم منم بد بودم....خیلی جاها کوتاهی کردم.........اما من لج بازی نکردم........من هنوز عاشقتم......

من عاشق اون خوبیهاتم........

اون مهربونیهای که ذره ذره عشق و تو وجودم تزریق کرد.......نمی تونم فراموشت کنم.......شایدم نمیخوام فراموش کنم.......

آره ..........

نمیخوام بلندترین شب سال رو فراموش کنم...........شبی که باهام عهد بستی......شبی که قسمم دادی ترکت نکنم.......

چرا ..........

من خسته ام.........از رفتارهات با خودم خسته ام........فراموشم کردی........همیشه بهم می گفتی تنهات نمیذارم.......

اما تو بی وفا شدی........

تو فراموشم کردی........فراموش کردی یه روزی چشام دنیات بود......فراموش کردی یه روزی من هوای نفس کشیدنت بودم......فراموش کردی وقتی مسافزت بودم  می گفتی انگار اکسیژن واسه تنفس کم آوردی.......

فراموشم کردی.........

تو فراموش کردی من کیم........چه قولهایی بهم دادی.........فراموش کردی و چشمات رو چشمام بستی.......

قفل دلت رو از دلم باز کردی........فراموشم کردی و حلقه ات گم شد........

تو فراموش کردی و گم شدی........اون که من عاشقش بودم گم شد...........

من چجوری یادم بره این همه خاطره هامو....................

من بی وفا نیستم........

ازم نخواه فراموشت کنم.....ترکت کنم........نخواه اشکامو بدرقه راهت نکنم..........

به همه مقدسات عالم تو تک ستاره آسمون زندگیم بودی......تو بری آسمون زندگیم تاریک می شه........

 چشمات رو خشم پر کرده.......نمیبینی چقدر دور شدیم از اونی که بودیم...........کاش این نامه رو با دستام می نوشتم.......

تا اشکام رد جوهر خودکار رو از بین می برد و تو میدی دارم واسه نوشتن تک تک این جمله ها چه زجری می کشم.........

من می خوامت........

من محتاج بودن تو ام........بودنت رو ازم دریغ نکن......

من چجوری این ذره ذره عشق رو از بدنم بیرون کنم.......

مردن واسم راحت تره......

بهم بگو بمیر.....اما نخواه ازم که به نبودنت تو زندگیم عادت کنم.....


[ چهارشنبه 92/9/6 ] [ 10:15 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان