*آوای دوستی.....* |
سلام دوستان...... خوش اومدیت به کلبه درویش وار من...... خیلی وقته دست به قلم نشدم چیزی از دلم ننوشتم..... اما امروز بعذاز اندی وقت دارم مینویسم ولی نمیدونم چرا کلمه ها بازی در میارن...... شایدم کلمه ها هم با من قهر کردن و دیگه با زبان دلم همراه نمیشن وحرف دلمو نمیشنون.... موندم از کجایی ناگفته های دلم بگم تا نکنه یه کوچولو از غمم کم بشه ومرحمی بشه برای زخمام.... نمیدونم کسی هست که بخواد به حرفام گوش بده و از روی دلسوزی واسم دعا کنه نکنه خدا دعاشو مستجاب کنه.....
[ جمعه 90/10/30 ] [ 3:38 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
سهراب سپهری
[ پنج شنبه 90/10/29 ] [ 3:52 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
[ چهارشنبه 90/10/28 ] [ 2:20 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
خاک ایران یکسر از دکتر پر است
شعر جدید از اسماعیل امینی
[ سه شنبه 90/10/27 ] [ 3:1 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
لاستیک قلبمو با میخ نگات پنچر نکن*بوق نزن ژیانمیخورمت*بر در دیوار قلبم نوشتم ورود ممنوععشق آمد و گفت من بی سوادم*پشت یه ژیان هم نوشته بودجد زانتیا*قربان وجودت که وجودم زوجودت بوجود آمده مادر*شتاب مکن، مقصد خاک است*رادیاتور عشق من ازبهر تو، آمد به جوشگر نداری باورم بنگر به روی آمپرم*تو هم قشنگی*کاش جاده زندگی هم دنده عقب داشت*سر پایینی برندهسر بالایی شرمنده*داداش مرگ من یواش*کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت*تند رفتن که نشد مردیچشم انتظارم که برگردی*یا اقدسیا هیچکس*زندگی نگه دار پیاده میشمآیی بی وفا کجا میریاونطرفی که ورود ممنوعه*ای ماشین با مرام، نشو نامرد با ما*عشق یعنیبهش بگی دوسش نداری ؛و بعد بری یه گوشه و حسابی گریه کنی*محبت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم برنمیدارد*دریای غم ساحل ندارد / بی همت پارو بزن*بابا تو دیگه کی هستی*قربون دل غریب پرستت*داداش، جون من یواش*خوش غیرت*بی تو هرگز ............ باتو ؟؟؟؟ عمرا*از عشق تو لیلی ........... رفتم زیر تریلی*دنبالم نیا اسیرم می شی*همه از مرگ می ترسند من از رفیق نامرد*در پناه مولا*به مد پرستان بگو آخرین مد کفن است [ سه شنبه 90/10/27 ] [ 2:45 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
|