*آوای دوستی.....* |
سلام زندگیم
افتادام در چاله چوله های فکری هرچی فکر میکنم... بیشتر توی چاله هی فکری فرو میرم... من موندم غم ندیدنت من موندم با یه کوله بار غم بر دوش کشم... همچون رستم دستان و آخ هم نگویم... شدم درو از آبادی و دوستان گشتم خرابات خرابات شما ای نازگل هستیم من.... من گذشه ام زه جان ومال و خودم تا فقط دستای تورو بگیرم آروم بگیرم... عشق من ساده بگم بدون هیچ حرف غلمبه وسلمبه ای....من دوستت دارم.... از بخش قلب ندا آید به گوش... بگوید قلب من به هوشیاری... مگر مستی نمیبینی جدایی... بگفت قلب به برد باری.... خموش شو ای ساز ناسازگاری.... بگفت عقل با هویدا..... شما هستید بدون هم تنها.... بگفت قلب با اندکی تحمل.... که من قلبم... نه سنگ مرمر نه زمرد.... بگفتا آن خردمند.... که تنها دلیل زندگیم هست نفسم.... اگر نفسم نباشد آرام نباشم.... زندگی بعداز آن معنا ندار....
[ پنج شنبه 90/11/20 ] [ 10:53 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
|