*آوای دوستی.....* |
زن عشق می کارد و کینه درو می کند ، دیه اش نصف توست و مجازات زنایش با تو برابر. می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی. برای ازدواجش در هر سنی ،اجازه ی ولی لازم است وتو به لطف قانون گذار ،هر زمان که بخواهی می توانی ازدواج کنی. در زندانی به نام بکارت اسیر است و تو ... او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی. او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی. او درد می کشد و تو نگرانی که کودک ،دختر نباشد. او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی. او مادر می شود و همه جا می پرسند :نام پدر؟ و هر روز او متولد می شود ،عاشق می شود ،مادر می شود ،پیر می شود و می میرد. و قرن هاست که عشق می کارد و کینه درو می کند ،چرا که در چین و شیار های صورت مردش ،به جای گذشت زمان ،جوانی بربادرفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش ،گام های جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد ،سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد ،رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند. و این ها همه کینه است که کاشته می شود ،در قلب مالامال از درد... و این رنج است. "علی شریعتی" [ سه شنبه 91/10/5 ] [ 4:10 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
|