سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*آوای دوستی.....*
قالب وبلاگ

 

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نباید ها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم
عمریست لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم 
باشد برای روز مبادا!
اما در صفحات تقویم روزی به نام روز مبادا نیست!
آنروز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند شاید امروز نیز روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نباید ها
هر روز بی تو روز مباداست!
آیینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند؟
آیینه ها که دعوت دیدارند
دیدارهای کوتاه ، از پشت هفت دیوار ، دیوارهای صاف ، دیوارهای شیشه ای شفاف
دیوارهای تو ، دیوارهای من ! دیوارهای فاصله بسیارند
آه دیوارهای تو همه آیینه اند ، آیینه های من همه دیوارند


[ یکشنبه 91/10/10 ] [ 3:47 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]

نردبانی خواهم ساخت

رو به آسمان

تا به خدای خود نزدیکتر شوم

و در کنار آغوش پر از آرامشش

حرفهای دل را بر زبان آورم

نردبانی خواهم ساخت

 رو به آسمان

تا به خدای خود نزدیکتر شوم

که از او بپرسم چه رازیست در این آفرینش...؟

و خواهم پرسید

 

آیا عشق می تواند تا ابد تداوم یابد...؟

یا معنای آن فقط غم انتظار است...؟

می خواهم این را نیز بدانم که راست گفتی هر چه بخواهیم ا ستجابت می کنی...؟

آیا می شود سرنوشت را تغییر داد...؟

آیا می شود در کنار کسانی ماند که دوستشان می داریم...؟

آیا عشق گناه است...؟

آیا دوست داشتن گناه است...؟

اگر گناه است پس من گناهکار ترین موجود عالمم

زیرا به تو عشق می ورزم

زیرا عاشق کسانی هستم که تو آنها را آفریده ای و در سرنوشت من قرر دادی

ومن آنها را دوست می دارم

پس بگذار در کنارشان بمانم

و لذت زندگی را با بودن در کنار آنها به من بچشان

زیرا من با ایشان می خندم با ایشان نفس می کشم  و بسیار دوستشان می دارم...


[ چهارشنبه 91/10/6 ] [ 1:6 صبح ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]

 

زن عشق می کارد و کینه درو می کند ،

دیه اش نصف توست و مجازات زنایش با تو برابر.

می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی.

برای ازدواجش در هر سنی ،اجازه ی ولی لازم است وتو به لطف قانون گذار ،هر زمان که بخواهی می توانی ازدواج کنی.

در زندانی به نام بکارت اسیر است و تو ...

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی.

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی.

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک ،دختر نباشد.

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی.

او مادر می شود و همه جا می پرسند :نام پدر؟

و هر روز او متولد می شود ،عاشق می شود ،مادر می شود ،پیر می شود و می میرد.

و قرن هاست که عشق می کارد و کینه درو می کند ،چرا که در چین و شیار های صورت مردش ،به جای گذشت زمان ،جوانی بربادرفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش ،گام های جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد ،سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد ،رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند.

و این ها همه کینه است که کاشته می شود ،در قلب مالامال از درد...

و این رنج است.

"علی شریعتی"


[ سه شنبه 91/10/5 ] [ 4:10 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]

 

آهنگ جدید

 


بیا آخرین شاهکارت را بیبین

مجسمـه ای با چـشمانی باز


خیره به دور دست


شاید شرق،شاید غرب


مبهوت یک شکست،


مغلوب یک اتفاق


مصلوب یک عشق،


مفعول یک تاوان


خرده هایش را باد دارد می برد


و او فقط خاطراتش را محکم بغل گرفته…


بیا آخرین شاهکارت را بیبین


مجسمه ای ساخته ای به نام «من» !


[ دوشنبه 91/10/4 ] [ 12:26 صبح ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]

 

گفتم:چند گرفتی؟؟

گفت:7/5

گفتم : چه احساسی داری حالا؟؟؟

گفت:احساس تنفر از خود دارم.

گفتم:از دید تو نمره یعنی چه؟؟

گفت:بهم گفت یعنی ملاک ارز یابی از معلومات.

گفتم:ای کاش؛به جای اینکه خودت رو سرزنش کنی کمی معلومات خودت رو بلا ببری.

تو معلوماتت نیستی که به جای آن کتک بخوری.......


[ یکشنبه 91/10/3 ] [ 12:16 صبح ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]
<      1   2   3      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان