*آوای دوستی.....* |
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نباید ها [ یکشنبه 91/10/10 ] [ 3:47 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
نردبانی خواهم ساخت رو به آسمان تا به خدای خود نزدیکتر شوم و در کنار آغوش پر از آرامشش حرفهای دل را بر زبان آورم نردبانی خواهم ساخت رو به آسمان تا به خدای خود نزدیکتر شوم که از او بپرسم چه رازیست در این آفرینش...؟ و خواهم پرسید
آیا عشق می تواند تا ابد تداوم یابد...؟ یا معنای آن فقط غم انتظار است...؟ می خواهم این را نیز بدانم که راست گفتی هر چه بخواهیم ا ستجابت می کنی...؟ آیا می شود سرنوشت را تغییر داد...؟ آیا می شود در کنار کسانی ماند که دوستشان می داریم...؟ آیا عشق گناه است...؟ آیا دوست داشتن گناه است...؟ اگر گناه است پس من گناهکار ترین موجود عالمم زیرا به تو عشق می ورزم زیرا عاشق کسانی هستم که تو آنها را آفریده ای و در سرنوشت من قرر دادی ومن آنها را دوست می دارم پس بگذار در کنارشان بمانم و لذت زندگی را با بودن در کنار آنها به من بچشان زیرا من با ایشان می خندم با ایشان نفس می کشم و بسیار دوستشان می دارم... [ چهارشنبه 91/10/6 ] [ 1:6 صبح ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
زن عشق می کارد و کینه درو می کند ، دیه اش نصف توست و مجازات زنایش با تو برابر. می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی. برای ازدواجش در هر سنی ،اجازه ی ولی لازم است وتو به لطف قانون گذار ،هر زمان که بخواهی می توانی ازدواج کنی. در زندانی به نام بکارت اسیر است و تو ... او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی. او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی. او درد می کشد و تو نگرانی که کودک ،دختر نباشد. او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی. او مادر می شود و همه جا می پرسند :نام پدر؟ و هر روز او متولد می شود ،عاشق می شود ،مادر می شود ،پیر می شود و می میرد. و قرن هاست که عشق می کارد و کینه درو می کند ،چرا که در چین و شیار های صورت مردش ،به جای گذشت زمان ،جوانی بربادرفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش ،گام های جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد ،سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد ،رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند. و این ها همه کینه است که کاشته می شود ،در قلب مالامال از درد... و این رنج است. "علی شریعتی" [ سه شنبه 91/10/5 ] [ 4:10 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
[ دوشنبه 91/10/4 ] [ 12:26 صبح ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
گفتم:چند گرفتی؟؟ گفت:7/5 گفتم : چه احساسی داری حالا؟؟؟ گفت:احساس تنفر از خود دارم. گفتم:از دید تو نمره یعنی چه؟؟ گفت:بهم گفت یعنی ملاک ارز یابی از معلومات. گفتم:ای کاش؛به جای اینکه خودت رو سرزنش کنی کمی معلومات خودت رو بلا ببری. تو معلوماتت نیستی که به جای آن کتک بخوری....... [ یکشنبه 91/10/3 ] [ 12:16 صبح ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
|