*آوای دوستی.....* |
رچم کمک داور سرنوشت مدت هاست به علامت در آفسای ماندن شادی هایم بالاست . نتیجه ی سرنوشت من و زمستان با هم به تساوی کشیده شد در حقیقت بازی به نفع تو تمام شد . تقدیر قانون گل نهایی را منحل کرد تا مبادا تو با گل لبخندت دروازه ی سکوت مرا بشکنی . سرنوشت حتی ثانیه ای وقت اضافی برای باز پس گرفتن انتقامم از غم تو منظور نکرد . قلب من بیشترین گل را از تو خورد تو دروازه ی قلبم را با مهارتی عجیب گشودی و ترجیح دادی که دروازه ی سکوتم همچنان بسته بماند . شنیدم که تکل از پشت کارت قرمز دارد نمی دانم آن زمانی که سرنوشت به تنها بخش باقی مانده از آرزوهای من پشت پا زد داورها کجا بودند ؟ هیچ کس حتی کارت زرد نشانش نداد چرا هیچ داوری خطاهای سرنوشت را نمی بیند . زیبا! سکوت تو خطای مسلمی ست که پنالتی دارد زیبا ! غمت آرزوهایم را درو کرد مدت هاست که دفاع آخر یا همان عقل مرا به شدت مصدوم کرده ای یاد تو دائم با ضربه های آزاد درست کنار دروازه های قلبم آتش به جانم می زند . حقا که ....... دروازه ی خود را بستی و نقطه ضعف دل رسوای مرا مرا یاقتی . زیبا ! قضیه یک کرنر ساده نیست تو از همه طرف به من گل زدی درد دل هایم را به اوت نزن به خدا این ها شوت های هوایی یک نفس نیستند ضد حمله هم نیستند که دفعشان کنی زیبای من نگذار فراق تو در همین بازی نخست از دور شرکت کنندگان در مسابقه ی زندگی جام پیکار حذفم کند زیبا تو چه آسان مرا از جدول آرامش به دسته ی آخر دلواپسی فرستادی من فقط از تو گل خوردم حالا که درکم می کنی با مهربانیت برایم از تقدیر آوانتاژ بگیر زیبا یاد تو در بین نود دقیقه صبوری و تحمل هم رهایم نمی کند تو را به خدا تجدید نظر کن تو دیگر کارت قرمز نشانم نده کسی که خودش یک کارت زرد هم ندارد آن قدر مهربان است که گمان نمی کنم به کسی که خطایش تنها دیوانگی اوست قرمز نشان دهد . زیبا ! محرومم نکن بگذار تماشایت کنم تا زندگی کنم من با دیدار تو زمین دنیا و توپ تقدیر را خواهم بوسید و با افتخار به عنوان پیش کسوتی در عشق برای همیشه با جام زندگی
[ پنج شنبه 91/3/11 ] [ 8:17 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
[ پنج شنبه 91/3/11 ] [ 8:10 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
عشق رابا اب چشم وشیره ی جان مینویسم
زیر باران می نشینم زیر باران مینویسم مصلحت درعاشقی را در دل دریا بجویم جلوه ی معصومیت را از غزالان مینویسم لای اوراق گلی بارنگ اشک ارغوانی ناله را اهسته با پرگار مزگان مینویسم نامه رابااب انگوری طهارت میدهم من نسخه ی مشکل گشای دردهجران مینویسم حتم دارم عاقبت یک روز باتومینشینم روز را تاشب برایت شعر باران باران مینویسم خوشه ی گندم می ارم پیش رویت میگذارم روبرویت مینشینم با تو پیمان مینویسم باتوپیمان عمیق رشته ی جان مینویسم لحظه ی کوتاه دستم رابه دستت میگذارم ازخطوت دست هایت شعرایمان مینویسم نیست پروایم به دل از تعنه ی بی جای مردم انچه در دیداردیدم پیش یاران:مینویسم عطر اغوشت ببویم .چاره ی وصلت نجویم شعر چشمان تو را تا سطر پایان مینویسم .................................................................................... عاشقی عیبی ندارد صرف بهر خاطر تو جای نامت رادو نقطه یابهاران مینویسم :: [ چهارشنبه 91/3/10 ] [ 9:58 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
[ جمعه 91/3/5 ] [ 8:15 عصر ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
سلام [ سه شنبه 91/3/2 ] [ 12:2 صبح ] [ امیر حسین خدایی ]
[ نظر ]
|