پيام
+
*نانوايي شلوغ بود و چوپان،مدام اينپا و آنپا ميکرد،نانوا به او گفت:چرا اينقدر نگراني؟گفت:گوسفندانم را رها کردهام و آمدهام نان بخرم،ميترسم گرگها شکمشان را پاره کنند!نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهاي؟گفت:سپردهام،اما او خداي«گرگها»هم هست*
عرشيا تکN
93/5/1
ذره بين زنده
:) عجب خداييه :)
اميرحسين*ترنم باران*
صادق حالا اين که گففتي يعني خوب يا بد؟؟؟
ذره بين زنده
خدا هم بد ميشه؟ :)
اميرحسين*ترنم باران*
منظورم اين نبوذ.....
ذره بين زنده
بگو منطورتو :)
اميرحسين*ترنم باران*
حالت خوبه؟؟؟صادق جان