سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*آوای دوستی.....*
قالب وبلاگ

یه تاکسی وایساد و مرد وزنی پشت نشسته بودن ، من هم جلو نشستم و مادرم عقب کنار خانوم. رادیو روشن بود ، یهو اخبار گفت:جمع آوری ماهواره ها با جدیت

 

خانوم که صندلی پشت نشسته بود با صدای نازک و میانسالی گفت:سرگرمی مون فقط ماهوارست اونم جمع میکنن....این جرقه ای شد برای روشن شدن استعداد سیاستمداری آقای راننده و آقای کنار دست خانوم ........ راننده بدجور دلش پر بود ،در حالی که با فرمان کشتی میگرفت تا در اون ترافیک از بقیه سبقت بگیره گفت:بله این دولت فقط میخواد جوونهای مارو افسرده کنه !!! دستشون به اختلاس کننده ها نمیرسه ماهواره های ما رو جمع میکنن......مرد از پشت با لحنه تایید فرمود:ببببببببله آقااااااا، مگه ماهواره چی داره به جای جمع کردن بشقابا برای جوونها کار جور کنن، راننده ادامه داد این دولت عرضه نداره یک وسیله ای درست کنه تمام شبکه های استانی رو نشون بده ... من خودم فقط کانالای داخلی ایران رو از ماهواره میبینم ((جناب محترم بهتره شما عرضه داشته باشی تا به روز باشی بدونی که چند وقتیه آنتن دیجیتالیا اومده یه کانال" آی فیلمش" می ارزه به صد تا "فارسی وان" ماهواره))..............مرد عقبی ادامه داد مگه مسیر اروپا و ترکیه چی داره ، چی نشون میده که جمع میکنن؟!!!!!!((دیگه میخواستی چی نشون بده نکنه این آقای محترم انتظار داره ماهواره باز بشه ایشون برن توش پرسه بزنن با دخترای جیگوول میگوولل خارجی گفتمانی هم داشته باشن))
همون دقایق که اونا بحث میکردن من هم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم، زنا و دخترای زیادی با آرایش زننده، مانتوهای آستین کوتاه ، شلوارهای گشادو نازک تن نما با موهای مدل جنگلی و پسرا با شلوارهای بسیارچسبان و بدن نما که انقدر قسمت بالاییش کوچیکه که مارک لباسهای زیرشون هم دیده میشه این آقا شوفره که از صبح تا شب توی خیابوناست حتی یه بارم این سوال براش پیش نیومده که این غرب گرایی از کجا گریبان گیر مردم ایران شده؟؟
آخه آقای راننده شما تضمین میکنی که وقتی شما توی خونه نیستی بچه هاتون هم فقط کانالای داخلی رو نگاه میکنن نه کانالای آنچنانیش رو ؟؟
بعضیا هم پیدا میشن که میگن نهههههههه،،ماهواره کانالای آموزنده داره مثل اینترنت هم میشه ازش خوب استفاده کرد هم بد! آخه بیچاره کانالای لهو و لعبش رو بشمر و کانالای مذهبی یا آموزندش روهم، کدوم بیشتر ؟؟ این چندتا کانال آموزندشم نخواستیم ((عطایش را به لقایش بخشیدیم))
  اصلا شما که عاقل و بالغی کانالای آموزندش رو میبینی مطمئنی که فرزندت هم فقط اونا رو نگاه میکنه و نه بطور آگاهانه بلکه اتفاقی یک کانال دیگرو صد در صد نمی بینه؟!؟ من نمیگم کانالای داخلی خوبه و مفیده ولی بهتر از ماهوارست. هر چی باشه داخلیا اگرروزی 5 یا 6 بار موسیقی غیر شرعی و مجاز پخش بکنن، ماهواره همیشه موسیقی های غیر شرعی با کلیپ های خفن پخش میکنه و افکار جوونهای ناآگاهمون رو منحرف میکنه...... الان کسانی پیدا میشن که روزی کمه کم 7 الی 8 ساعت سریالهای ماهواره رو نگاه میکنن تماشای یک قسمت سریال ترکیه فقط 4 ساعت وقت میبره یعنی توی این 4 ساعت کار مفیدتر از این نمیشه انجام بدیم؟؟
  من بااختلاس و این چیزا کاری ندارم و سعی میکنم وارد سیاست نشم ولی با مردم کار دارم،
شما که چندین ساعت با موسیقی و کلیپ ویدئوها و سریاالها و برنامه های مفید ماهواره سرگرم میشیدیعنی چی؟!!! حداقل روزی فقط یک ربع کتاب علمی یا مذهبی بخونید برای فرداتون خوبه.....

پدربزرگم  تلویزیون رو جعبه ی شیطان خطاب میکرد امروزه ابزار شیطان زیاد شده مواظب خودتون باشید


[ دوشنبه 90/11/10 ] [ 1:17 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]


زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چوگل، که بنوشی اش چو شهد

زندگی، بغض فـروخورده نیست

زندگی، داغ جگـــر گـــوشه نیست

زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است

زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است

زندگی، جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ

زندگی، دست نوازش به ســر نوزادی است

زندگی، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست

زندگی، شـــوق وصال یار است

زندگی، لحظه دیدار به هنگامـــه یاس

زندگی، تکیه زدن بر یــار است

زندگی، چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است

زندگی، مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است

زندگی، قطعه ســرودی زیباست که چکاوک خواند

که به وجدت آرد به ســــرشاخه امید و رجا

زندگی، راز فـروزندگی خورشید است

زندگی، اوج درخشندگـــی مهتــاب است

زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است

زندگی، طعــم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است

زندگی، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است

زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است

به، چقدر شیـــرین است

زندگی، خاطــــره یک شب خوش، زیـــر نور مهتاب،

روی یک نیمکت چـــوبی سبـــز، ثبت در سینـــه است

زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه

زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است

زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق

زندگی گاه شده است که برد بیراهم

زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد

زندگی را باید، قدر بدانیم همه

منبع: پرشین استار


[ دوشنبه 90/11/10 ] [ 12:51 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]

چنان تنهای تنهایم که حتی نیستم با خود

نمی دانم چگونه عمری زیستم با خود

چوپان قصه ما دروغگو نبود,

او تنها بود واز فرط تنهایی فریاد گرگ سر میداد ,


افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد و همه در پی گرگ بودند,

در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست .........!!؟؟؟

 

 


[ جمعه 90/11/7 ] [ 2:42 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]

 

 

 

آورده اند که شیخ جنید بغدادی به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او می رفتند شیخ از احوال بهلول پرسید . مریدان گفتند او مرد دیوانه ای است . شیخ گفت او را طلب کنید و بیاورید که مرا با او کار است . تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند و شیخ را پیش بهلول بردند . چون شیخ پیش او رفت دید که خشتی زیر سر نهاد و در مقام حیرت مانده شیخ سلام نمود بهلول جواب او را داد و پرسید کیست ؟ گفت من جنید بغدادی ام بهلول گفت تو ای ابوالقاسم که مردم را ارشاد می کنی آیا آداب غذا خوردن خود را می دانی ؟ گفت : بسم الله می گویم و از جلوی خود می خورم . لقمه کوچک برمی دارم . به طرف راست می گذارم آهسته می جوم و به لقمه دیگران نظر نمی کنم . در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم .هر لقمه که می خورم الحمد لله می گویم و در اول و آخر دست می شویم . بهلول برخواست و گفت : تو می خواهی مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز آداب غذا خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت .
پس مریدان شیخ گفتند یا شیخ این مرد دیوانه است . جنید گفت : دیوانه ای است که به کار خویشتن هشیار است و سخن راست را از او باید شنید و از عقب بهلول روان شد و گفت مرا با او کار است . چون بهلول به خرابه ای رسید باز نشست . بهلول باز از او سوال نمود تو که آداب طعام خوردن خود رانمی دانی آیا آداب سخن گفتن خود را می دانی ؟ گفت : سخن به قدر اندازه میگویم و بی موقع و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق خدا را به خدا و رسولش دعوت می نمایم . چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می کنم پس هرچه تعلق به آداب کلام داشت بیان نمود . بهلول گفت : چه جای طعام خوردن که سخن گفتن نیز نمی دانی . پس برخواست و به راه خود برفت .
مردیان شیخ گفتند این مرد دیوانه است تو از دیوانه چه توقع داری . جنید گفت : مرابا او کار است شما نمی دانید . باز به دنبال او رفت تا به بهلول او رسید . بهلول گفت تو از من چه میخواهی تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی آیا آداب خوابیدن خود را می دانی ؟ گفت آری می دانم . چون از نماز عشا فارغ می شوم داخل جامه خواب می گردم پس آنچه آداب خوابیدن بود که از بزرگان دین رسیده بیان نمود .
بهلول گفت : فهمیدم که آداب خوابیدن هم نمی دانی خواست برخیزد جنید دامنش را گرفت و گفت ای بهلول من نمی دانم تو قربه الی الله مرا بیاموز . گفت تو ادعای دانایی می کردی ؟ شیخ گفت : اکنون به نادانی خود معترف شدم . بهلول گفت :
اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل شام خوردن آن است که لقمه حلال را باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جای آوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل می شود . و در سخن گفتن باید اول دل پاک باشد و نیت درست باشدو آن سخن گفتن برای رضای خدا باشد و اگر برای غرضی یا برای امور دنیوی باشد یا بیهوده و هرزه باشد به هر عبارت که بگویی وبال تو باشد پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکتر باشد و در آداب خوابیدن اینها که گفتی فرع است . اصل این است که در دل تو بغض و کینه و حسد مسلمانان نباشد . حب دنیا و مال در دل تو نباشد و در ذکرحق باشی تا به خواب روی .

 


جنید دست بهلول را بوسید و او را دعا کرد و مریدان که حال او را بدیدند که او را دیوانه می دانستند خود را و عمل خود را فراموش کردند و از سر گرفتند . نتیجه آن است که هر فرد بداند از آموختن آن چیزی که نمی داند ننگ و عار نباید داشت، چنانچه شیخ جنید از بهلول آداب خوردن ، سخن گفتن و خوابیدن را آموخت .


[ سه شنبه 90/11/4 ] [ 10:26 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]

سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نزاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره

.

.

.

سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه . . .

.

.

.

به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست . . .

.

.

.

به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات

به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن . . .

.

.

.

سلامتی اونایی که

درد دل همه رو گوش میدن

اما معلوم نیس خودشون کجا درد دل میکنن . . .

.

.

.

به سلامتی اون رفتگری که تو این هوا داره به عشق زن بچش

کوچه و خیابون رو جارو میزنه که یه لقمه نون حلال در بیاره . . .

.

.

.

سلامتی اونایی که تو این هوای دو نفره با تنهاییشون قدم میزنن  . . .

.

.

.

به سلامتی اونهائی که دوست دارم رو درک می کنند

و اونو به حساب کمبودهات نمی ذارن . . .

.

.

.

به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه . . .

.

.

.

به سلامتی همه باباهایی که

رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه !

.

.

.

به سلامتی کسی که هنوز دوسش داری

ولی دیگه مال تو نیست . . .

.

.

.

سلامتی مادر

که وقتی غذا سر سفره کم بیاد

اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه . . .

.

.

.

 

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/11/1 ] [ 4:37 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]
<      1   2   3      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان