سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*آوای دوستی.....*
قالب وبلاگ

                                                                                رویای واقعی

ترنم باران

با اینکه چشم های خواب آلودم از خستگی فریاد می زند ولی دلم شوق نوشتن دارد.

دفترم را باز میکنم،خط کشی دفترم مرا یاد خط کشی عابر پیاده می اندازد.

انگار همین دیروز بود که هنگام رد شدن از خیابان چشمانم برای اولین بار تو را می دید و

از همان روز دماغ پر زهواست و در آرزوی دیدار توست.

بعداز آن روز،هر روز از آن خط کشی عبور می کردم به شوق دیدار،

ولی تو هیچگاه دیگر تکرار نشدی.

ازپرمردی که آن سوی خیابان پا پوش رهگذران را گرد گیری میکرد سراغت را گرفتم،

نشانی ات را که دادم پیرمرد سرخ شد.

به خودم گفتم نکند از آشنایانت باشد واز حماقت من خونش به جوش آمده است.

بعد پیرمرد گفت:مهرش مرا هم شیفته خود کرده به شوق او من هم پاپوش رهگذران را صلواتی گرد گیری می کنم.

گفتم مگر در او چه دیده ای؟گفت:چشمانش آرامش خاصی،

من در زندگی آدم زیاد دیده ام این بزرگوار یک طرف وبقیه آن سو.

بعد رفتم دکه روزنامه فروشی آن طرف چهار راه،دیدم عکس تو را با یک متن درشت چاپ کرده اند.

متعجب شدم،تمام وجودم لرزید درست مثل بید مجنون.

انگار سال ها بود می شناختمت و هم کلامت بودی...!

نگهان صدایی خواب را از چشمانم ربود،

تا به خود آمدم متوجه صدایی از جعبه جادوی کنار اتاقم شدم که مردی اعلام کرد:

بسم الله الرحمن الرحیم. انالله و اناالیه راجعون. "روح بلند رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) به ملکوت اعلا پیوست" اینها جملاتی بود که در ساعت 7 صبح روز 14 خرداد ماه سال 1368 از زبان گوینده رادیو شنیده شد تا به مردم ایران اعلام کند که دیگر امام ندارند

 «ترنم باران»

 

                                     


[ جمعه 92/5/4 ] [ 7:37 عصر ] [ امیر حسین خدایی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان